من همان هستم که دلم زمستان است


رویای خیس

دنبال چه هستی؟خودت را دیده ای؟آری بسوزانم و بشکان و مرا اذیت کن.....

 

من همان هستم که دلم زمستان است

خورشیدم نمی خندد در این بهار که تو در آن مستی و خوشنود.....من که باغ و بهارم پژمرده و پای امیدم فرسوده و نوره چشمانم آرامیده اند.
چتر وحشت را ببند چون من را به آسمان نوید داده بودی نه وحشت...

نشناختیم؟

من همان که در حصاره حیرت زندانی ام ، در غبار غربت قربانیم ، با روح کودکانه ام پیر شده ام ،یک عمر به عشقت زانوی تسلیم فرود آوردم.....در هوای نفست مرحم آویختم گرچه بر زخمانت بر دلم کاریست...طوماره زندگانیم بر اساس قصه های پریشانیست و هوای دلم در حده هوای طوفانیست...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:34 توسط داوود میرزایی| |


Power By: LoxBlog.Com